محل تبلیغات شما

نیمه های شب بود که نجوایی آرام درگوش سیندخت،اورا ازخواب بیدار کرد.چشم گشود وفراوانی ستاره های پراکنده درآسمان مدهوشش کرد.لحظه ای در تماشای آنها محو ماندوسپس امتداد نجوا درپیش گرفت.

ازجای برخاست ودامانش را به دنبال کشاند.ازکنار بستر حصیری سمندش رد شدو پاورچین پاورچین به سو خیمه ای قدم برداشت.

قصد نه خیمه بود ونه رسیدن!تنها به صدا می اندیشید.صدا اورا مسحور کرده وبه دنبال خود می کشاند.

سیندخت،سر به زیر چونان رام شده ای به دنبال نجوا می شتافت.درست کنار عمودخیمه بر زمین زانو زد.صدای آرام زنی را با همه ی وجودش دریافت:

-.و به روزی که مادر از فرزند می گریزد.

غریبه آشنا/منیر مهریزی مقدم

به رنگ شب /اعظم طیاری

۱۵۰نکته مفید زندگی-منیژه پلنگ‌پوش

ای ,کشاند ,صدا ,آرام ,پاورچین ,نجوا ,به دنبال ,رام شده ,چونان رام ,به زیر ,سیندخت،سر به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیدالشهدا اقدامات دکتر قالیباف در شهر تهران djclub | dj , دی جی ، دستگاه دی جی